«و البُکاءُ مِن خَشیَةِ اللّه»
یعنی میترسد که نکند از خدا جدا شود. نکند کاری کنم که غافل شوم و بعد مشمول کفر شوم. یک امر تو را اطاعت نکنم، منم کافر، بدبخت و بیچاره شوم. برای همین است که اولیاء خدا دائم و به خصوص در دل شب گریه میکنند. البته مواقعی هم که لبخند میزنند، به قول امیرالمؤمنین(ع) در صورتشان، لبخند است، امّا در دلشان، غوغا و محشر است.
یک نکتهای بگویم، این را به ذهن بسپارید، خیلی بکر و عالی است. آیتالله العظمی ادیب، ابوالعرفا به بنده فرمودند: آقا جانم! عزیز دلم! بدان اگر اولیاء خدا و عرفا در درونشان یک غم جدایی نبود که مدام اینها را میسوزاند و ...، عمرهای دویست و سیصد و پانصد ساله میکردند. امّا از درون مدام میسوزند، ترس دارند، خوف دارند و وحشت دارند که نکند یک لحظه عملی انجام دهند و جدا شوند، برای همین است که از درون، آب میشوند.
البته خدا به آنها طول عمر میدهد، امّا خیلی بیشتر از این هم میشد که عمر کنند. امّا نهایتاً میبینی مثل خود ایشان که قریب به صد و ده سال داشتند، تا همین حد عمر میکنند.
چون اینها علاوه بر حلال و حرام، مستحبّات و مکروهات را هم مراعات کردند و به همین خاطر، جسمشان هم جسم سالمی میشود. قبلاً هم بیان کردم که آیتالله مشفق میفرمودند: از آیتالله العظمی آسیّد احمد خوانساری (این پیرمرد، چهار پاره استخوان بود، آنهایی که دیدند، میدانند. این مرجع عظیمالشّأن در مسجد حاج سیّد عزیزالله بود که امام راحل هم که به همه کس القاب نمیدانند، به ایشان فرمودند: اتقی الاتقیاء! که خیلی حرف بزرگی است!) سؤال کردیم: آقا! شما در این کبر سن که نود و اندی سال دارید، چطور دست بر زمین نمیگذارید و بلند میشوید، در حالی که ما بچّه شما هستیم و عصا داریم؟ فرمودند: من مراقبه کردم که مکروهات را انجام ندهم و مستحبات را عمل کردم.
امّا آنچه که اینان را میسوزاند، در درون است، خشیة الله! میترسند به کفر دچار شوند. کفر چیست؟ نکند یک امر خدا را اطاعت نکنند. لذا اولیاء الهی برای همین نالان هستند. میفرمایند: اگر میخواهید عبودیّت داشته باشید در پنج چیز است که اوّل همه این است که حتّی حلال را هم کم میخورند.